آرزو میکردم تمام شود دوست داشتنت
ولی
میدانی دلبر، مثل این ست که دست و پا بسته بیندازندت میان آبهای سرد و تاریک دریایی ژرف
و
بگویند دست و پا بزن،
بگویند به ساحل بیا
بگویند تو میتوانی
اگر بخواهی، میتوانی...
نمیشود، حتی اگر بخواهی، آرزو کنی، دعا کنی، التماس کنی و از دامن "خدا" بیاویزی...نه نمیشود...آنوقت تو میمانی و عمیق دریا و طعم گس آبی شور در ریه هایت...
میدانی دلبر، نمیشود، با دست و پای بسته...
نمیشود دوستت نداشت دلبر...
نه اینکه نخواهم، نمیشود...
برچسب : نویسنده : baraneeeo بازدید : 136